🔥آتش حقیقت🔥
روشنی روزی و شب، نور دریا و زمین
هر ذرّه در رقص خواندن حقیقت دوین است
یک پرده ی راز هستی، حسرت هر عاشقان
در هر ذرّه، سر خوان را طالب دین است
دستانی که از سخن تو روشنّایی مییابند
ظلمت را در برابر نور تو درهم میشکنند
پرتوت در هر قطره آب، سوزان و پران است
گوهر در هر نقطه وجود نورانی شتافت
ای طلسم و اسرار عالم، سخنی بگوی
که هر پروانه در شمعی به سمتت پرواز است
در همهٔ آفاق و مکانها، تو را جاوید میبینم
هیچ جایی جز در قلبم، محل و منزل تو نیست
بر بیشهٔ عشق، در سوزنی شدم و سوختم
تا آتش قلبم، آتش حقیقت را برافروخت
ای آفتابِ جمال واحد دلیران
بیسایه، مهابت تو در آسمان برازد
تو در درخششت زندگی مییابی و زندگی میدهی
و زندگی بیتو، مرگی است که در ظلمت آباد است
از سفری که بین المللیها یافتی، بگوی
در همهٔ ماهیتها، عبور خلایق است
هر جوانب دنیا را سرایت میکنی
که هر قدم، تکرار عظمت تو را نشان است
در جستجویت، عاشقان سفرهایی میکنند
که همه راهها، راه تلاقی با وحدت اند
ای دانا و آگاه از همهٔ اسرار
بر زبان عشقت، سخنی از کتاب حقیقت بخوان
روز و شب در گردش امیدواری به تو است
که هر نفس، پیام هستی را در حجاب حقیقت نیاز است
هر ذرّه، درامی کوچک از بزرگی تو است
همچنان که هر نقطه، دریا نمایانندهٔ تو است
ای عید و شادی هستی، نام تو را خبر بدهم
که هر دل، با لبخندی در آغاز صبح به تو خندید
در ظلّ جلوه آفتاب، ظلالت همهٔ اشیا فاش است
اما تو، در ظلّ وجودت، همیشه بیاثر و بیحد است
#محمد_خوش_بین
هر ذرّه در رقص خواندن حقیقت دوین است
یک پرده ی راز هستی، حسرت هر عاشقان
در هر ذرّه، سر خوان را طالب دین است
دستانی که از سخن تو روشنّایی مییابند
ظلمت را در برابر نور تو درهم میشکنند
پرتوت در هر قطره آب، سوزان و پران است
گوهر در هر نقطه وجود نورانی شتافت
ای طلسم و اسرار عالم، سخنی بگوی
که هر پروانه در شمعی به سمتت پرواز است
در همهٔ آفاق و مکانها، تو را جاوید میبینم
هیچ جایی جز در قلبم، محل و منزل تو نیست
بر بیشهٔ عشق، در سوزنی شدم و سوختم
تا آتش قلبم، آتش حقیقت را برافروخت
ای آفتابِ جمال واحد دلیران
بیسایه، مهابت تو در آسمان برازد
تو در درخششت زندگی مییابی و زندگی میدهی
و زندگی بیتو، مرگی است که در ظلمت آباد است
از سفری که بین المللیها یافتی، بگوی
در همهٔ ماهیتها، عبور خلایق است
هر جوانب دنیا را سرایت میکنی
که هر قدم، تکرار عظمت تو را نشان است
در جستجویت، عاشقان سفرهایی میکنند
که همه راهها، راه تلاقی با وحدت اند
ای دانا و آگاه از همهٔ اسرار
بر زبان عشقت، سخنی از کتاب حقیقت بخوان
روز و شب در گردش امیدواری به تو است
که هر نفس، پیام هستی را در حجاب حقیقت نیاز است
هر ذرّه، درامی کوچک از بزرگی تو است
همچنان که هر نقطه، دریا نمایانندهٔ تو است
ای عید و شادی هستی، نام تو را خبر بدهم
که هر دل، با لبخندی در آغاز صبح به تو خندید
در ظلّ جلوه آفتاب، ظلالت همهٔ اشیا فاش است
اما تو، در ظلّ وجودت، همیشه بیاثر و بیحد است
#محمد_خوش_بین
- ۳.۴k
- ۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط